دکتر صلاح الدین خدیو سی سال پیش در چنین روزی شهر سردشت مورد حمله شیمیایی نیروی هوایی عراق قرار گرفت. این حمله بی سابقه که در بحبوحه جنگ ایران و عراق انجام شد، در آن زمان از لحاظ خبری انعکاس شایسته ای نداشت. کشته شدن بیش از صد نفر شهروند غیرنظامی و مصدوم شدن هزاران نفر دیگر که بعضیهایشان هنوز با عوارض تنفسی و عصبی این حمله دست به گریبانند، با معیارهای آن زمان نیز رویدادی کوچک نبود. اما به نظر می رسد دو عامل در مکتوم ماندن ابعاد این حادثه بیش از هر چیز ایفای نقش نمود. بمباران یک شهر کوچک مرزی کردستان که فاقد هرگونه پوشش رسانه ای معتبر بود و بار دو جنگ داخلی و خارجی را به دوش می کشید، به آسانی می توانست در میان انبوه حوادث تلخ و مرگباری که به صورت روزمره اتفاق می افتاد، به حاشیه رانده شود. بویژه اینکه هنوز سالیانی تا شکوفایی عصر ارتباطات مانده بود تا شبکه های اجتماعی، مرگ آنلاین و صدای آخرین خس خس های قربانیان حملات شیمیایی در " غوطه شرقی " و " خان شیخون " را در همان ساعات نیمه شب به سراسر جهان مخابره کنند. عامل دوم اما روابط خارجی نه چندان مطلوب ایران و روابط نامناسب آن با غولهای رسانه ای آن زمان بود. طولانی شدن جنگ و اصرار ایران بر ادامه آن در کنار پیگیری یک سیاست خارجی آرمانگرا و ایدئولوژیک، به انزوای فزاینده ایران در عرصه بین المللی انجامیده بود. همزمان تاکید همیشگی عراق بر صلح پس از فتح خرمشهر و برقراری مجدد روابط با آمریکا در سال 1984 و داشتن روابط دوستانه با شوروی و فرانسه و دیگر دول مهم غربی، باعث بزک خوی وحشیگری و متجاوز و ناقض حقوق بشری بغداد شده بود. این امر منجر به این شده بود که رژیم بعث به صورت مکرر از سلاحهای ممنوعه استفاده کند و هراسی هم از بازخواست نداشته باشد. بمباران شیمیایی سردشت البته نخستین حمله از این نوع بود که یک سکونتگاه انسانی غیرنظامی عامدانه و قاصدانه هدف قرار می گرفت. پیشتر و حداقل از سال 1362 به بعد عراقیها در جبهه های جنوب از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده بودند. احتمالا بمباران سردشت بعنوان پشت جبهه و مرکز تدارکات محورهای شمالی جنگ صورت گرفت که از سال 65 کم کم به کانون حملات تهاجمی ایران علیه عراق تبدیل شده بودند. این تحول استراتژیک در روند جنگ بعد از شکست فاجعه بار در عملیات کربلای چهار در زمستان 65 اتفاق افتاد. این عملیات و عملیات کربلای پنج استراتژیستهای جنگ در ایران را به این قناعت رساندند که فتح بصره به هدفی غیرقابل دسترس تبدیل شده است. برای گره گشایی از کار جنگ قرار شد که مرکز ثقل عملیاتها به جبهه کردستان منتقل شود. در استراتژی جدید هدف اصلی همچنان بصره بود، اما کردستان به جبهه ای تاکتیکی برای زمین گیر کردن واحدهای زبده ریاست جمهوری تبدیل می شد تا فشار از جنوب کاسته شده و در نهایت دروازه های بصره گشوده شود. در استراتژی جدید ایران، احزاب مبارز کرد عراقی به ویژه اتحادیه میهنی که رهبری آن در داخل عراق و بازوی نظامی آن تقریبا در تمام مناطق کردستان دراز بود، جایگاهی ویژه داشتند. عراق در همان وهله اول متوجه این خطر شد. حمله مشترک ایران و اتحادیه میهنی در سال 65 به پالایشگاه کرکوک از جانب بغداد به عنوان تهدیدی علیه امنیت ملی و ماهیت وجودی خود تلقی شد. مضاف بر آن بغداد فریب تغییر استراتژی ایران را نخورد و به تمرکز واحدهای اصلی نظامی در جنوب و غرب ادامه داد و دفاع از کردستان را به سلاحهای شیمیایی سپرد. از بخت بد کردها استراتژی دفاعی جدید عراق برای مقابله با ایران، برای آنها خیلی مرگبار از آب درآمد. در تیرماه 66 شهر سردشت آماج حملات شیمیایی عراق قرار گرفت. احتمالا با این فرض که یک مرکز تدارکات برای عملیات آتی ایران و یک سرپل ارتباطی برای همکاری میان نیروهای ایرانی و احزاب جبهه کردستانی است. این ائتلاف جبهه ای سالی قبل از آن با مساعدت و معاضدت ایران از اتحاد تمام احزاب کرد عراقی تشکیل شده بود. سکوت و مماشات جامعه بین المللی در برابر بمباران سردشت موجبات جری شدن رژیم عراق را فراهم کرد. هشت ماه پس از آن تاریخ که ایرانیها و کردها بزرگترین عملیات مشترک خود در منطقه عمومی حلبچه را انجام دادند، این بار بغداد با شدت و سبعیت بیشتری دست به سلاح شیمیایی برد و فاجعه تلخ حلبچه را رقم زد. فجابع سردشت و سپس حلبچه بتدریج ذهنیت استراتژیک ایران را تغییر داد. هاشمی رفسنجانی بعنوان فرمانده جنگ در خاطراتش نوشته که به تدریج این بیم در میان مسئولان غالب شد که ممکن است، صدام دست به حمله ای مشابه به تهران و شهرهای بزرگ کشور زده و فاجعه ای بزرگ بیافریند. این هراس در تصمیم به پایان دادن جنگ موثر بود. اکنون سی سال پس از این فاجعه تن سردشت هنوز زخمی است، از ریه های شهر صدای سرفه می آید و شانه های فرزندانش زیر بار کولبری خمیده است. زمستان گذشته یک بار دیگر نام سردشت با رنج و حرمان گره خورد، زمانی که گروهی از جوانان مستاصل از فقر و توسعه نیافتگی منطقه، در شبی سرد، زیر بهمن رفتند. بهمنی که روی سر کولبران فرود آمد، حاصل چند دهه یخبندان و توقف در روند آبادانی و توسعه این شهر بود. این شهر رنجور که از مرزنشینی جز نقمت ندیده، امروز محروم اما سربلند و مغرور و با آوای صلح و آشتی به استقبال سی سالگی بزرگترین رخداد تاریخش می رود.